10 تیر 1394، دیروز روزی بود که فرمهای جشنواره ملی حرکت را تحویل آقای … دادم و باز هم بخیالم آخرین کاری است که با نخستین جشنواره ملی ایدههای زیستی دارم، البته بجز جشنواره داخلی و درگیریهایی که خواهد بود. 10 تیر روزی بود که قرار بود خاتمهی جریان سیاسی 5+1 هم باشد ولی هنوز ه در جزئیات به توافق نرسیدند و این رشته سر دراز دارد.
امسال آنقدر خسته شدم که در کل عمرم اینقدر خسته نشده بودم، شاید هیچ دانشجویی به اندازهی من در دانشگاه نبود و از نظر تایم رتبهی اول را دارم از شهریور برای کارهای انجمن تا 25 اسفند و از 8 فروردین تا 3 تیر و دیروز یک هفته از آخرین حضور من در دانشگاه میگذرد و حس میکنم تابستانی سخت در پیش دارم، هنوز 530000 تومان بدهی دارم و کل داراییم 40000 تومان است و باید باقی آن را بدهم. البته 400000 تومان هم باید برای دوستی کار کنم تا حسابم از همهی دنیا صاف شود.
از دوستان بجز یکی خبری نیست شاید از دستم خسته، ناراحت یا عصبیاند، شاید هم هرکس سرش آنقدر گرم زندگیست که جایی برای من باقی نمیماند.
هر روز یک فیلم (اخیرا 2 فیلم) میبینم و آنقدر غرق استرحت و فیلم و کتابم که نمیدانم دمای هوا چند درجه است. احتمالا شنبه یا یکشنبه با قطار به اهواز برگردم، امیدوارم باز هم قطارش 2 طبقه باشد، وقتی با قطار سفر میکنم احساس خوبی دارم، حس مفید بودن، پیشرف و تمدن داشتن. قطار بهترین و سیلهی نقلیه موتوری است.[1]
در تابستان فیلم ببینید خیلی فیلم ببینید J – 11/4/1394 - شوش
[1] هنوز دوچرخه بهترین و سیلهی نقلیه است اما متاسفانه در دسترس نیست. میدانید که به هر تکه آهن و چرخی دوچرخه نمیشود گفت.