زندگی دیگران چقدر به ما وابسته است؟ حرفها و کارهای ما چقدر بر زندگی دیگران تاثیر میگذارد؟ اینکه من دربارهی دیگران زیاد نظر نمیدهم یا کلا کم حرف میزنم خوب است این را قبلا میدانستم اما دیشب بیشتر برایم ثابت شد با دیدن این فیلم بیشتر از افرادی که بدون مدرک و از سر تفکرات و توهامت حرف میزنند بدم آمد چون دیدم که چقدر کارها و رفتارشان میتواند بر زندگی یک شخص تاثیر بگذارد.
نکتهای که بیشتر از همه توجه من را جلب کرد این بود که یکی از سکانسهای فیلم توسط یک فیلمبردار در زمان 4 یا 5 دقیقه ادامه داشت و هیچ توقفی هم در کار نبود و البته در این زمان شاید 100 یا 150 متر فیلمبردار با دوربین حرکت کرد به نظر من باید به این فیلمبردار اسکار داد نمیدانم به او اسکار دادهاند یا نه اما هیچ اشکالی در این فیلمبرداری تک نفره که در سطوح ناهموار بود ندیدم و باید بگویم عالی بود. مشابه چنین کاری را در فیلم نگهبان با بازی تونی جا دیده بودم که 4 طبقه را یک ضرب مبارزه کرد، در آنجا کار سخت مال بازیگر بود اما در اینجا مال فیلمبردار.
قبل از حرف زدن 5 ثانیه فکر کنید - شوش جمعه 6/4/93 ساعت 14:50
از معدود فیلم هایی بود که بعد از تمام شدن لپتاب برا خاموش نکردم و دوست نداشتم تمام شود و میخواستم تا بینهایت آن را ببینم کسی که از آفریقا به فرانسه[1] آورده شده و در آنجا به زندان افتاده است میآید تا برای یک پولدار معلول کار کند و در حین کار بهترین دوستان یکدیگر میشوند و هر یک از دیگری چیزهایی یاد میگیرند از همه مهمتر اینکه بر اساس داستان واقعی بود نمیدانم چرا ولی فیلمهایی که بر اساس داستان واقعی هستند معمولا خیلی خوب هستند.
ذات همهی انسانها خوب است ولی اینکه در چه شرایطی قرار بگیرند ذات خود را نشان می دهند خیلی از انسانهایی که ما به عنوان قاتل، خلافکار، مجرم و... میشناسیم در شرایط خاص خوب میشوند و خود را به کمال نزدیک تر میکنند پس با هم مهربان باشیم و هیچکس را بخاطر رفتار و اعمالش ترد نکنیم.
شاد بودن بهترین کار زندگیست چهارشنبه 16/11/92 ساعت 15:29
گوشی را چک کردم که دیدم پیامک آمده است، برخلاف اکثر مواقع تصور نمیکردم پیام میسکال باشد و گمان میکردم کسی با من کاری دارد یا پیامک طنزی از طرف دوستان برایم آمده است، اما دیدم که یکی از دوستان که دوران نوجوانی خوبی را با هم داشتیم زنگ زده بود، بعد از تاملی با او تماس گرفتم، همانند چند سری قبل به همراه یکی از دوستان میخواستند به دیدنم بیایند هرچند دفعات قبلی یا من در دسترس نبودم یا شرایط مساعد نبود اما این بار با اینکه در شرایط نرمال نبودم با کمال میل از آنها خواستم که بیایند.
آمدند و از دیدنشان واقعا خوشحال شدم نمیدانم اینطور هستم یا فقط فیلم بازی میکنم ولی کاملا ریلکس و طبیعی با آنها برخورد کردم انگار همین دیروز آنها را دیده باشم[1] با هم حرف حرف زدیم و احوالات خود و دوستان قدیمی را پرسیدیم و گفتیم چه بودیم و اینک چه هستیم و چه کردیم و چه بلایی سرمان آمد.
البته آنها در آخر مرا به خانه رساندند و به آنها گفتم حتما بیایین و تعطیلات عید به من سر بزنند حرفش هم شد که یک روز با دوستان برویم بیرون و خوش بگذرانیم که به این توافق رسیدیم چون همه عوض شدهایم خوش نخواهد گذشت.
اما من یک روز همه را جمع میکنم شنبه 19/11/92 ساعت 10:02
[1] البته در آغوش گرفتن و بوسیدن شانه یک امر طبیعیست که دوستانی که دیر به دیر یکدیگر را میبینند انجام میدهند البته از نوع خوزستانیاش