گتسبی بزرگ، فیلمی که زیاد تعریفش را از دیگران، رسانهها، فیسبوک و یا شاید اگر چک میکردم مجلات و روزنامهها شنیده بودم این فیلمی بود که در اولین روز تعطیلاتم بعد از امتحانات پایان ترم 3 دیدم. جالب بود اقتباسی بود از یک داستان که فکر کنم نام دیگری داشت، من این فیلم را چیزی بین مورد عجیب بنجامین باتن و هوانورد میبینم، فردی که پول زیادی دارد و بسیاری را میشناسد همهچیز دارد بجز آن چیزی که میخواهد داشته باشد، البته با من یک ویزگی مشترک هم داشت، او امید داشت به همهچیز در تمام حالات امید داشت.
خیلی اوقات وقتی از من میپرسند «چه خبرا» و میگویم «سلامتی» همانند میلونها انسانی که به این سوال این پاسخ را میدهند ولی اگر پیله شوند که «دیگه چه خبر» من میگویم که «خبری نیست فقط امیدوارم» اکثرا با خندهای از روی تعجب میپرسند که «به چه امیدواری» و در اینجا می گویم «به همه چیز به آینده، به انسان، به ظهور و در این اواخر وجود امام زمان و....» و خیلی وقتها آنها هیچ نمیگویند و طوری رفتار میکنند که انگار من خیلی خوب و سادهام و دلشان نمیآید مرا آزار دهند همانند گنجشکی که پرواز را نیاموخته، خدا را چه دیدی شاید من هم مانند گتسبی بزرگ شوم و برخلاف حال که همه با من خوبند وقتی بمیرم کسی حتی نامی از من نبرد و در حفرهی تاریخ همانند چوپانی شوم که گوسفندانش او را رها کردهاند.
دیدن این فیلم خالی از لطف نیست حتی اگر شده 1 دقیقه آدم را متحول میکند. 30/10/92 ساعت 1:26 بامداد