نظرات من درباره بعضی چیزا

نظرات من درباره بعضی چیزا

این وبلاگ صرفا نظرات شخصی اینجانب است و بی احترامی به دیگران تلقی نمیشود
نظرات من درباره بعضی چیزا

نظرات من درباره بعضی چیزا

این وبلاگ صرفا نظرات شخصی اینجانب است و بی احترامی به دیگران تلقی نمیشود

دوستی تا برای همیشه

گوشی را چک کردم که دیدم پیامک آمده است، برخلاف اکثر مواقع تصور نمی‌کردم پیام میس‌کال باشد و گمان می‌کردم کسی با من کاری دارد یا پیامک طنزی از طرف دوستان برایم آمده است، اما دیدم که یکی از دوستان که دوران نوجوانی خوبی را با هم داشتیم زنگ زده بود، بعد از تاملی با او تماس گرفتم، همانند چند سری قبل به همراه یکی از دوستان می‌خواستند به دیدنم بیایند هرچند دفعات قبلی یا من در دسترس نبودم یا شرایط مساعد نبود اما این بار با اینکه در شرایط نرمال نبودم با کمال میل از آنها خواستم که بیایند.

آمدند و از دیدنشان واقعا خوشحال شدم نمی‌دانم اینطور هستم یا فقط فیلم بازی می‌کنم ولی کاملا ریلکس و طبیعی با آنها برخورد کردم انگار همین دیروز آنها را دیده باشم[1] با هم حرف حرف زدیم و احوالات خود و دوستان قدیمی را پرسیدیم و گفتیم چه بودیم و اینک چه هستیم و چه کردیم و چه بلایی سرمان آمد.

البته آنها در آخر مرا به خانه رساندند و به آنها گفتم حتما بیایین و تعطیلات عید به من سر بزنند حرفش هم شد که یک روز با دوستان برویم بیرون و خوش بگذرانیم که به این توافق رسیدیم چون همه عوض شده‌ایم خوش نخواهد گذشت.

اما من یک روز همه را جمع می‌کنم شنبه 19/11/92 ساعت 10:02



[1] البته در آغوش گرفتن و بوسیدن شانه یک امر طبیعیست که دوستانی که دیر به دیر یکدیگر را می‌بینند انجام می‌دهند البته از نوع خوزستانی‌اش

Scent of A Woman

بوی خوش زن فیلمی که توانست مرا قانع کند تا در پوشه‌ی Best خودم بزارمش تا در کنار فیلم‌هایی مثل راننده تاکسی، رستگاری در شوشانک یا پدر خوانده قرار بگیره. از فیلم‌های آل پاچینو بنظر من در این فیلم بعد از بعد از ظهر سگی بهترین بازی خودشو نشون داد واقعا کی می‌تونست اینقدر خوب کور باشه و در عین کور بودن اینقدر خوب سرهنگ باشه.

در مورد فیلم همین بس که اون سکانس پایانیش که برمیگرده پیش خانوادش ایقدر به من حس خوبی داده بود که نمی‌تونم توصیفش کنم. به نظر من این فیلم جزو 100 فیلمیه که باید قبل از مرگ دید شاید بزودی چنین لیستی درست کردم البته از نظر خودم و این لیست متعلق به من میشه.

خدا باید یه نابغه باشه - شوش سه شنبه 27/12/92 ساعت 00:17

عیدی بدون شوق

چند ساعتی از تحویل سال 93 می‌گذرد، در اتاق نشسته‌ام (اتاقی که به آن اتاق ... می‌گفتند) همانطور که به دوستان هم در فیسبوک اعلام کردم امسال هیچ برنامه‌ای نداره، برنامه نداشتن من بخاطر اعتراض است، اعتراض به همه‌ی کسانی که در سال/ های قبل که برنامه‌ می‌ریختم با بی‌برنامگیشان برنامه‌هایم را خراب می‌کردند و به آنها گفتم که امسال من می خواهم بی‌برنامه باشم تا شاید بتوانم برنامه‌هایشان را خراب کنم کاری که آنها با برنامه‌های من می‌کردند.

باز هم در فیسبوک دیدم که عده‌ای به دلیل پول داشتن بهششان خیلی خوش می‌گذرد و برای خود دور دنیا را می‌گردند در حالی که من  سه چهار سالی می‌شود به علت پول نداشتن (علت پول نداشتن خراب شدن برنامه‌هایم توسط دیگران بود) از خوزستان هم خارج نشده‌ام چه برسد از کشور دلم به همین خوش بوده‌ است که به آبادان یا ماهشهری بروم و کمی در جاده باشم.

لحظه‌ی تحویل سال وقتی دیدم مادرم دارد دعا می‌کند یک لحظه دلم گرفت و به خودم آمدم به یاد دوستانی افتادم که از من در خواست دعا کرده بودند و در همان حالت (لب‌تاپ رو پام) بصورت مختصر و مفید برای تمام انسان‌های زنده دعا به روش خودم کردم و از خدا خواستم که به همه قدرت بدهد و البته قدرت این را هم بدهد که از قدرتشان درست استفاده کنند[1].

امسال را بی‌برنامه شروع کردم و هیچ برنامه‌ی خاصی ندارم (بجز برنامه‌هایی که از سال قبل ریخته بودم) نمی‌دانم چه می‌خواهم بکنم، کجا می‌خواهم بروم یا چگونه زندگی کنم می‌خواهم بگذارم هر چه می‌شود بشود و خود را با آن تطبیق دهم به هیچ چیز هم اعتراض نکنم عاشق هم نمی‌شوم زن برای چه من با کوله‌ژشتی خود زدیگیم رادارم خیلی هم خوب است. و البته امید این را دار که مفید باشم، خیلی بیشتر از آنچه که سال قبل بودم.

سال نو مبارک - شوش - جمعه 1/1/93 ساعت 00:25



[1] همیشه این دعا را می‌کنم

The Graet Gatsby

گتسبی بزرگ، فیلمی که زیاد تعریفش را از دیگران، رسانه‌ها، فیسبوک و یا شاید اگر چک میکردم مجلات و روزنامه‌ها شنیده بودم این فیلمی بود که در اولین روز تعطیلاتم بعد از امتحانات پایان ترم 3 دیدم. جالب بود اقتباسی بود از یک داستان که فکر کنم نام دیگری داشت، من این فیلم را چیزی بین مورد عجیب بنجامین باتن و هوانورد می‌بینم، فردی که پول زیادی دارد و بسیاری را می‌شناسد همه‌چیز دارد بجز آن چیزی که می‌خواهد داشته باشد، البته با من یک ویزگی مشترک هم داشت، او امید داشت به همه‌چیز در تمام حالات امید داشت.

خیلی اوقات وقتی از من می‌پرسند «چه خبرا» و می‌گویم «سلامتی» همانند میلون‌ها انسانی که به این سوال این پاسخ را می‌دهند ولی اگر پیله شوند که «دیگه چه خبر» من می‌گویم که «خبری نیست فقط امیدوارم» اکثرا با خنده‌ای از روی تعجب می‌پرسند که «به چه امیدواری» و در اینجا می گویم «به همه چیز به آینده،  به انسان، به ظهور و در این اواخر وجود امام زمان و....» و خیلی وقت‌ها آنها هیچ نمی‌گویند و طوری رفتار می‌کنند که انگار من خیلی خوب و ساده‌ام و دلشان نمی‌آید مرا آزار دهند همانند گنجشکی که پرواز را نیاموخته، خدا را چه دیدی شاید من هم مانند گتسبی بزرگ شوم و برخلاف حال که همه با من خوبند وقتی بمیرم کسی حتی نامی از من نبرد و در حفره‌ی تاریخ همانند چوپانی شوم که گوسفندانش او را رها کرده‌اند.

دیدن این فیلم خالی از لطف نیست حتی اگر شده 1 دقیقه آدم را متحول می‌کند. 30/10/92 ساعت 1:26 بامداد